نویسنده: آیت الله عبدالّه جوادی آملی

 
قرآن چون نور و هدایت الهی برای انسان است، و تمام معارف و احکام ضروری و سودمندی که در تکامل انسان نقش سازنده دارد بیان می‌کند و انسان موجودی است که با اراده کار می‌کند بنابراین قرآن اگر بخواهد راه تکاملی انسان را تعیین کند باید مبادی پیدایش اراده او را تنظیم کند که او به چه چیز ارادت بورزد و از چه چیز کراهت داشته باشد و نسبت به مورد اراده و مورد کراهتش چه کند؟ اگر انسان موجودی یک بعدی می‌بود و در یک بعد حرکت می‌کرد نیازی به این تلاش و کوشش نبود. چون در دو بعد حرکت می‌کند و به بعضی از امور ارادت می‌ورزد و برای انجام آن‌ها می‌کوشد، و از بعضی امور کراهت دارد و از انجام آن‌ها پرهیز می‌کند، و سعادت او هم در کارهای اختیاری اوست لازم است راهنمایی بشود که به چه اراده کند به چه ارادت بورزد و از چه منزجر باشد و از چه کراهت داشته باشد.
قهراً مسئله‌ی ارادت و کراهت او باید تعدیل بشود. این همان دستور رسمی دین است به نام تولید و تبری که به چه امری و به چه شخصی تولی داشته باشد، از ولایت او برخوردار باشد، با او پیوند ولایی داشته باشد، و از چه امری منزجر و متبری باشد. اگر یکی از ارکان دین مسئله‌ی تولی و تبری است، اگر یکی از نشانه‌های مهم تربیتی، محبت و عداوت اوست و اگر یکی از راه‌های برجسته‌ی رشد، ارادت و کراهت است باید مبادی همه‌ی این امور منظم باشد.
انسان موجودی نیست که تنها با علم و آگاهی کار کند بلکه علم و آگاهیش زمینه‌ی تولی و محبت و ارادت اوست. تولی و ارادت اوست که مایه‌ی اقدام و قیام می‌شود یا زمینه‌ی تبری و کراهت و انزجار او را فراهم می‌کند. این تبری و انزجار اوست که مانع اقدام و قیام خواهد شد. عمده، تنظیم تولی و تبری اوست. موجودات دیگر از جذب و دفع برخوردارند ملایم را جذب می‌کنند و ناملایم را طرد می‌کنند و با دو بال جذب و دفع به کمالشان می‌رسند این جذب و دفع وقتی لطیف‌تر به صورت شهوت و غضب ظهور می‌کند. از این امر مرحله که رقیق‌تر شد به صورت محبت و عداوت ظهور می‌کند از این مقام که بالاتر آمد به صورت ارادت و کراهت ظهور می‌کند و از این مرتبه که رقیق‌تر و لطیف‌تر شد به صورت تولی و تبری تجلی می‌کند و یکی از پایه‌های دین می‌شود. برای اینکه انسان به باطل ولایت نداشته باشد و از حق تبری نکند و برای اینکه بداند آنچه مورد تولی اوست حق است و آنچه موجب تبری اوست باطل است باید از وحی و عقل مدد بگیرد تا از خطر تولی باطل و تبری از حق محفوظ باشد و از فضیلت و حقانیت تولی حق و تبری از باطل برخوردار گردد انسان نه می‌تواند بدون ارادت و محبت زندگی کند و نه کمالش در این است که به باطل محبت بورزد و نه می‌تواند محبت حق و محبت باطل را جمع کند. آنچه که از قرآن کریم برمی‌آید این‌ها است:
1- انسان با محبت زنده است و با محبت کار می‌کند.
2- پایگاه محبت قلب اوست.
3- هر انسانی از یک قلب برخوردار است و بیش از یک قلب ندارد.
4- قلبی که جای محبت حق شد زمینه برای محبت باطل نیست و دلی که ظرف محبت باطل شد جا برای محبت حق نیست، برای رسیدن به محبت حق، دستوراتی و بعد از رسیدن به محبت حق لوازمی است که قرآن کریم هر یک از این دستورات و لوازم را مبسوطاً تعیین کرده. اما اینکه انسان بدون محبت نمی‌تواند زندگی کند قرآن او را فاعل مختار و فاعل به اراده می‌داند. اختیار و اراده فرع بر علاقه است. انسان چیزی را اراده می‌کند که محبوب او باشد از نفع او آگاه باشد و به سود او دلبسته باشد تا اراده کند و همچنین از چیزی منزجر است و کراهت دارد که از زیان او آگاه باشد و در اثر زیان و ضرر آن از آن تبری کند و اینکه قرآن مسئله‌ی اراده، مشیت و اختیار را به انسان نسبت می‌دهد از این رهگذر است و در اینکه اراده و اختیار هم فرع بر محبت است تردیدی در آن نیست اما جای محبت، قلب است زیرا محبت و کشش امری معنوی است همراه با ادراک و چون کلا پایگاه ادراک و جایگاه امور معنوی قلب انسان یعنی همان لطیفه‌ی الهی و جان انسان است پس ظرف محبت، جان او خواهد بود.
دل است که دوستی را جای می‌دهد دوست در دل محب جای دارد ظرف محبت جان محب است و اما اینکه هر انسانی بیش از یک جان و بیش از یک قلب ندارد، در سوره‌ی احزاب بیان شده که (مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ) (1) خدایی که قلب‌آفرین و دل‌ساز است برای هیچ فردی بیش از یک قلب نیافرید و اما اینکه حق و باطل با هم جمع نمی‌شوند برای این است که نقیض همند، اصولاً وقتی حق جایی رسوخ کرد زمینه برای هیچگونه باطلی نیست (قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ) (2) خدا به پیامبر گرانقدرش در قرآن فرمود: بگو حق آمد و هیچ جایی برای باطل نیست خواه باطل تازه خواه باطل کهن. وقتی حق آمد در ظرف ظهور حق، جا برای باطل گذشته یا باطل تازه نیست، بطلان، عدم حق است حق با عدم حق، جمع نمی‌شود، هیچگونه پیوندی بین حق و باطل نیست. خواه باطل سابقه‌دار و کهن، خواه باطل ابتدائی و تازه (قُلْ جَاءَ الْحَقُّ) چون حق آمد دیگر (وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ) نه باطل ابتدایی نه باطل سابقه‌دار.
اینها زیربنای بحث است و از آیات قرآن کریم به خوبی روشن می‌شود چون مسئله تولی و تبری بر محبت تکیه می‌کند یعنی انسان تا محبت نداشته باشد تولید ندارد و تا عداوت نباشد تبری نیست. کشش، فرع علاقه است و انزجار، فرع عداوت و عدم محبت. لذا باید از نظر قرآن کریم درباره‌ی محبت بیشتر دقت کرد. خوبی و بدی محبت، حق و باطل بودن محبت به خوبی و بدی محبوب است چون محبت یک حقیقت ذات اضافه است، ارزش محبت به ارزش محبوب است. اگر به باطل محبت پیدا کرد این محبت، محبت کاذب است. اگر به حق محبت پیدا کرد این محبت محبت صادق، اگر آن محبوب باطل است این محبت زیان‌بار خواهد بود و اگر آن محبوب حق است این محبت سودمند خواهد بود.
لذا در دین محبت حق و صدق و همچنین محبت باطل و کذب که زمینه‌ی سعادت و شقاوت می‌باشند چنین بیان شده است: محبت دنیا را آغاز هر اشتباه و لغزش و محبت خدا را ریشه‌ی هر فضیلت و کمال می‌داند. طبق بیان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رأس هر خطیئه حب دنیاست در جوامع روایی ما در کتاب قیم اصول کافی در باب حب الدنیا چندین روایت از معصومین علیهم‌السلام که یکی از آن‌ها از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است فرمود: (حب الدنیا رأس کل خطیئة) (3) علاقه به دنیا ریشه‌ی هر لغزش و اشتباه و گناه است. اگر حب دنیا آغاز هر لغزش و اشتباه است و دنیا هم به معنای آسمان و زمین نیست، آنچه که انسان را از خدا باز می‌دارد دنیاست. خواه علاقه‌ی به طبیعت باشد خواه علاقه‌ی به علم و فرآورده‌های فکری، که انسان را از کمال باز می‌دارد و در انسان غرور و خودخواهی و تکبر می‌آورد که حجاب اکبر است و مانند آن و... هرچه که انسان را از خدایش باز بدارد دنیاست. و ریشه‌ی تمام خطرها محبت دنیاست پس هرچه که انسان را به خدا نزدیک می‌کند آغاز هر فضیلت است و ریشه‌ی هر صواب و مصلحت هم آیات قرآن کریم این دو بعد و این دو رشته را در نظر دارد و هم روایات معصومین (علیهم‌السلام). درباره‌ی افراد مؤمن می‌فرماید: اگر دیگران به بت و امثال آن‌ها دل بسته‌اند.
مؤمنین بیش از هر چیزی به الله علاقه‌مند هستند. (وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ) (4) در سوره‌ی بقره دوستی‌های کاذب را که مشخص می‌کند می‌گوید. (وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً یُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ) (5) این بت‌ها را نظیری برای خدا اتخاذ کردند و همانند محبت الله به آن‌ها دل بستند. آنگاه می‌فرماید: (وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ). اگر دیگران به باطل دل بسته‌اند علاقه و محبت مؤمنین به الله شدیدتر خواهد بود چون هم جان این‌ها بالاتر از جان آن‌هاست و هم محبوب این‌ها بالاتر از محبوب آن‌هاست قهراً محبت این‌ها هم شدیدتر از محبت آن‌ها خواهد بود. (وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ) و راه رسیدن به محبت خدا را، پیروی وحی الهی می‌داند در سوره‌ی آل عمران (إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ) (6) به رسولش فرمود: به این‌ها بگو اگر شما محب خدایید، (چون محب آثار محبوب را دوست دارد و به نشانه‌های محبوب دل می‌بندد). رسالت تو که نشانه‌ی محبوب است باید برای این‌ها متبع باشد و ره‌آورد تو را باید اطاعت کنند (قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی) تابع رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) باشید چون محب آثار محبوب را دوست دارد، وقتی آثار محبوب را دوست داشت به او ارادت می‌ورزد و تولی پیدا می‌کند. اگر تولی پیدا کرد طبق این ارادت تولیش به اقدام و قیام وادار می‌کند، فرمود: اگر شما دوست خدایید تابع رسول خدا باشید زیرا این محبت و این کشش شما را به محبوب می‌رساند محب برای اینکه محبوب را به خودش نزدیک کند راه را به او نشان می‌دهد آن راه به وسیله‌ی پیام‌آوران الهی است و همان دین است پیروی پیامبر و اطاعت دستورات دینی طی راهی است که دوست را به دوست و محب را به محبوب نزدیک می‌کند و اگر این راه را طی کرد محب به محبوب نزدیک شد، آنگاه محبوب هم محب خود خواهد شد در این صورت این حب متقابل است که نشانه‌ی رسیدن محب به محبوب است چون (وصول الاثر اثر الوصول) (7) اگر اثر محبوب به محب رسید نشان رسیدن محب است به محبوب. این برای آن است که محب براساس این محبت حرکت کند. (قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی) تابع من باشید (یُحْبِبْكُمُ اللّهُ) اگر تابع رسول اکرم بودید محبوب خدا خواهید شد. اگر تاکنون محب بودید از این به بعد محبوبید و هر محبتی آثارش را به محبوب می‌دهد. آثار قدرت الهی بطور تجلی در محبوب ظهور می‌کند نه به نحو تفویض، که اولی حق است و دومی محال. راههایی که انسان را به محبوب و به خدایش نزدیک می‌کند به طور گسترده در قرآن کریم آمده. فرمود: تقوی راهی است که انسان را به محبوب نزدیک می‌کند اگر در سوره‌ی آل عمران فرمود: شما تابع دستورات پیامبر باشید تا خدا به شما علاقه پیدا کند و محبوب خدا بشوید. در سوره‌های دیگر فرمود: محبوبین خدا این خصوصیت‌ها را دارند. (إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ) (8) پارسایی و پرهیزکاری باعث محبوب شدن یعنی طریق تقوی، طریق محبوب شدن است. انسانی که دوست خداست پارسا می‌شود.
انسانی که وارسته شد محبوب خدا خواهد شد (ان الله یحب المتقین، یحب المحسنین، یحب الصابرین، یحب المتوکلین، یحب المقسطین) مقسط آن است که قسط و سهم دیگران را بدهد قاسط آن است که سهم دیگران را ببرد. این (قاسط) قسط (بفتح قاف) دارد ستم می‌کند و قسط دوم را می‌خورد ولی مقسط آن است که قسط هر صاحب قسطی را به او عطا می‌کند. کسیکه حق دیگران را به دستور الله به او بدهد محبوب خدا خواهد شد چون راه خدا را طی کرد. (إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ) (9) هم متطهر هم مطهر، پارسائی که پاکدل و پاکیزه جان است چون راه طهارت را طی کرد. راه طهارت محب را به محبوب می‌رساند بطوری که محبوب خدای خود می‌شود (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ) (10) آن‌ها که راه جهاد را طی کردند و در راه خدا، همانند بنیان سربی و کاخ سربی ایستادگی کردند و با اعدای بیرونی و اهوای درونی در نبرد و ستیز بودند و پیروز شدند، ایستادگی کردند و این راه نبرد را طی کردند، به محبوب رسیدند چون به محبوب رسیدند محبوب او شدند. فرمود: کسانی که رادمردند و همانند بنیاد فولادین ایستاده، در برابر دشمنان مقاومت می‌کنند، محبوب خدایند، پس اگر در سوره‌ی آل عمران فرمود شما که دوستان خدایید راه رسولش را طی کنید تا محبوب خدا بشوید، در سوره‌ی صف فرمود: آن‌ها که راه جهاد را طی کرده‌اند یعنی دستور رسول را اجرا کرده‌اند محبوب خدا می‌شوند (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ) باید هم در جنگ با اهریمن درون که جهاد اکبر است فولادین بود و هم در نبرد با دشمن بیرون تا در هر دو جبهه و در هر دو جهاد بنیان مرصوص باشد، در نتیجه محبوب خدا بشود. امام سجاد (سلام الله علیه) در صحیفه‌ی سجادیه که زبور آل محمد است (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) از خداوند سبحان می‌خواهد که هم در رشته‌ی اولیای الهی باشد و هم در رشته شهدای الهی نام‌نویسی کند در دعای اول صحیفه سجادیه به خدا عرض می‌کند پروردگارا: آن توفیق را به ما بده که حمد و ثنای تو بگوییم (حمداً نسعد به فی السعداء من اولیائه و نصیر به فی نظم الشهداء بسیوف اعدائه انه ولی حمید) (11) خدایا آن توفیق را به ما بده که در نظم و سلک و گروه و صف شهدای راه تو که با شمشیر دشمنان تو کشته شدند قرار بگیریم (فی نظم الشهداء بسیوف اعدائه) اولین دعای صحیفه‌ی سجادیه این است که دعای تحمید است می‌گوید: آن توفیق ثناگویی و ستایش‌گری را به ما بده تا به جایی برسیم که شربت شهادت را بنوشیم (فی نظم الشهداء بسیوف اعدائه) با شمشیر دشمنان خدا در راه خدا شربت شهادت بنوشیم این بنیاد فولادین در جنگ با دشمنان بیرون، و در دعای چهل و چهارم عرض می‌کند: خدایان آن توفیق را بما بده که (واجعلنا فی نظم من استحق الرفیع الاعلی برحمتک) (12) در نبرد با هوس در جبهه‌ی جهاد اکبر آنقدر پیروز بشویم که در نظم و سلک و رشته‌ی اولیای الهی که عالی‌ترین رفعت و بالاترین درجه را نائل شدند باشیم هم در سلک شهدا و هم در رشته‌ی اولیا، و هم در جنگ درون، ولی خدا هم در جنگ بیرون، از جند الهی باشیم.
اگر کسی شهید شد محبوب خداست و اگر کسی در جنگ دشمن بیرونی پیروز شد ولی و محبوب خدا خواهد بود چون تا راه را طی نکند به محبوب قرب پیدا نمی‌کند و محبوب، محبوب نخواهد شد. انسان زمانی محبوب خدا می‌شود که راه قرب‌آور را بپیماید وقتی نماز، قربان هر تقی شد، شهادت قربان هر تقی شد انجام فرائض دینی، قربان هر انسان پارسا شد و او را تقرب داد و نزدیک به الله کرد، آنگاه محبوب الله خواهد شد و اگر کسی این راه را طی کرد و محبوب الله شد، صحنه‌ی جانش ظرف محبت و ولای خدا خواهد بود به هیچ کسی و به هیچ چیزی دل نمی‌بندد مگر در راه خدا و در راه دوست.
لذا در سوره‌ی توبه و در سوره‌ی مجادله، خطوط کلی محبت الهی را مشخص کرد. در سوره‌ی توبه فرمود: کسانی که مسیر الهی را طی می‌کنند نمی‌توانند رهزنی داشته باشند به نام محبت‌های باطل و به چیزی دل ببندند که آن چیز، نگذارد که اینان راه خدا را طی کنند، یا به کسی علاقه داشته باشند که آن علقه نگذارند اینان مسیر الهی را بپیمایند. در سوره‌ی توبه هشت چیز از امور مهم طبیعت و دنیا را می‌شمرد می‌فرماید: اگر این‌ها راهزن باشند هرگز انسان به خدا نمی‌رسد یا اگر مودت و محبت این‌ها جلوی طی طریق شما را بگیرد، منتظر عذاب الهی باشید، معلوم می‌شود محب خدا نیستند زیرا اگر محب خدا بودید گرفتار این رهزن‌ها نمی‌شدید و چون گرفتار رهزن‌ها شده‌اید باید به عذاب الهی محکوم و مبتلا بشوید این‌ها هنگام جهاد بهانه می‌آوردند، گاهی می‌گفتند: کسی در منزل ما نیست؛ گاهی می‌گفتند: پدر مانع است، گاهی می‌گفتند: مادر، مانع است گاهی می‌گفتند: فرزند، گاهی می‌گفتند برادر، این‌گونه بهانه‌ها را به عنوان راهزن جهاد طرح می‌کردند. در سوره‌ی توبه به پیامبرش فرمود به این‌ها بگو: (قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ) (13) اگر پدرانتان (وَأَبْنَاؤُكُمْ) و فرزندانتان (وَإِخْوَانُكُمْ) برادرانتان (وَأَزْوَاجُكُمْ) و همسرهایتان (وَعَشِیرَتُكُمْ) و قبیله و طایفه و فامیلتان (وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا) و سرمایه‌ای که کسب و فراهم کردید (وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا) (14) و کاری که دارید و تجارتی که دارید، هراسناکید که کساد بشود (وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا) (15) و خانه‌های مسکونی و مسکن‌هایی که مورد علاقه و پسند شماست، یکی از این هشت چیز یا چندتای آن‌ها راهزن شما باشد و نگذارد که شما مسیر الهی را طی کنید منتظر عذاب خدا باشید (أَحَبَّ إِلَیْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ) (16) اگر آن‌ها پیش شما بیش از خدا محبوبند، به این‌ها محبت اصالی دارید نه آلی و محبت به این امور مانع طی طریق خدا است (أَحَبَّ إِلَیْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى‏ یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ) (17) اگر محبت‌های هشت گانه‌ای که به عنوان مثال بیان شدند نه به عنوان تعیین، (این تمثیل است نه تعیین) اگر یکی از محبت‌ها و هر محبتی که به غیر خدا تعلق گرفت بالاتر از محبت به خدا و پیامبرش و بالاتر از محبت جهاد در راه خدا باشد، منتظر عذاب الهی باشید (فَتَرَبَّصُوا حَتَّى‏ یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ) و بدانید که به مقصد نمی‌رسید زیرا این کار فسق و انحراف است (وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ) (18) انحراف از صراط را فسق می‌گویند فسق هرگز به مقصد نمی‌رساند زیرا انحراف است و فاسق هرگز به هدف انسانی نمی‌رسد چون منحرف است.
در سوره‌ی مجادله همین معنا را با نظم دیگری بیان کرده که جنبه‌ی اثباتی قضیه است. در سوره‌ی مجادله فرمود: هرگز نمی‌یابی کسی که به خدا و قیامت معتقد است، به کسانی که در راه خداوند نیستند دل ببندند بعد از اینکه فرمود: (إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ فِی الْأَذَلِّینَ) (19) کسانی که در برابر حد الهی حد دیگری قائلند و از حدود الهی تجاوز کردند و مرزی در برابر مرز الله معتقدند این‌ها در پست‌ترین جایگاه قرار دارند و در نتیجه ذلت و خواری بر آن‌ها مسجل است (كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی) (20) این جزء ثبت شده‌های خلل‌ناپذیر ناموس الهی است که پیام‌آوران و پیروانش پیروزند زیرا به الله متکی‌اند که الله قوی عزیز است (إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ) (21) آنگاه فرمود: (لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ) (22) نمی‌یابی کسانی را که به مبدأ و معاد معتقدند (یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ) (23) این‌ها چون محب الله هستند به الله علاقه دارند.
کسانی که در راه خدا نیستند به آن‌ها محبت ندارند زیرا: (مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ) (24) انسان که دو دل و جان ندارد، وقتی جان یک انسان وارسته‌ای ظرف محبت خدا شد غیر خدا را دوست ندارد. آن‌ها که در برابر دستورات الهی حد و مرزی قائل شدند به آن‌ها دل نمی‌بندد. گرچه فرزندشان یا برادرشان یا پدرشان باشد (لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ) کسی که از حد خدا و پیامبر گذشت به آن متجاوزین علاقه ندارد (وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ) گرچه پدرانشان باشند (أَوْ أَبْنَاءَهُمْ) یا فرزندانشان (أَوْ إِخْوَانَهُمْ) یا برادرانشان (أَوْ عَشِیرَتَهُمْ) یا قبیله و فامیل‌شان باشند. در بین آن هشت امری که در سوره‌ی توبه آمده، چهار امرش از اهمیت خاصی برخوردار بود آن چهار امر که مهم‌ترین امور هشت‌گانه بود در اینجا بیان شد فرمود: محب خداوند، دوست آن‌هائی که در مسیر خدا نیستند نخواهد بود و هرگز به آن‌ها دل نمی‌بندد (أُولئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ) (25) نشانه‌ی محبت خدا این است که بیگانه را دوست ندارد و اثر محبت خدا هم این است که خدا در قلب یک چنین انسانی، دوستی ایمان را ثبت می‌کند (كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ) (26) همانطور که انحراف و گناه بر بعضی از دل‌ها تثبیت شد (كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى‏ قُلُوبِهِم) در بعضی از دل‌ها هم ایمان تثبیت می‌شود (كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ) و آن‌ها را در بهشتی داخل می‌کند که زیر درختهای به هم بسته و مرتبط و سبزش نهرها جاری است که گویا سقفی سبز و فضایی سبز آنچنان پیچیده و مرتبط است که جای خالی نیست (خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ) (27) آن‌ها از خدا راضی و مورد پسند خدایند چون لازمه‌ی محبت پسندیدن و رضایت است. محب از محبوب راضی است و محبوب مورد رضایت محب است (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ) آن‌ها گروه الهی هستند (أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (28) اگر محبت است غیر را در دل نمی‌پذیرد و اگر دل آلوده باشد، محبت حق در آن دل راه پیدا نمی‌کند. و منظر دل جای صحبت اغیار نیست و تا دیو بیرون نرفت فرشته در نمی‌آید، و نه جایی که فرشته حکومت می‌کند دیو راه دارد. زیرا « دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند» منتهی طرد اهریمن و جای دادن فرشته، پاسداری شب‌های طولانی می‌خواهد تا در این خانه جز اندیشه‌ی او نیندیشد. این‌ها آثار محبت است. محبت راه است هر اندازه که انسان این راه را طی می‌کند هم بر شدت محبت افزوده می‌شود هم به محبوب نزدیک‌تر می‌شود. محبت با جمود سازگار نیست، محبت با رکود و خاموشی و سکوت و نشستن سازگار نیست. محبت راه است راهی خاص به نام راه دوستی که دوست را به دوست وصل می‌کند در سوره‌ی آل عمران فرمود: اگر دوست خدایید، راه بیایید. این راه محبت است به مسافر می‌گویند اگر می‌خواهی به مشهد مقدس بروی، راه این است اگر دوست کوی محبوبی، راه این است. محبت راه است فرمود: (إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی) (29) اگر دوست خدایید پیامبر جلو، شما پشت سر، راه محبت خدا را طی کنید. پیامبر حبیب الله است تابع حبیب الله بودن یعنی راه محبت را طی کردن، وظایف را انجام دادن هم در جنگ درونی به نبرد اهریمن برخاستن و هم در جنگ بیرونی با کفار به ستیز برخاستن، محبت، به گوشه‌ای نشستن نیست، محبت راه است هم راه دل و هم راه بیرون. محبت تلاش و کوشش است محبت پویایی است. حبیب الله جلو، امت به دنبال حبیب الله و پشت سرش، تا بشوند محبوب خدا فرمود: خانه‌ای که حبیب الله ساخت مسجدی که به دست پیامبر ساخته شده مسجدی که به رهبری پیامبر ساخته شد امتی در آن شرکت می‌کنند، رجالی در این خانه‌ی خدا رفت و آمد می‌کنند که می‌خواهند پاک باشند (فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا) (30) می‌خواهند طاهر بشوند می‌خواهند از آلودگی طبیعت منزه بشوند می‌خواهند از پلیدی‌های جهان ماده شستشو کنند می‌خواهند به جایی برسند که محبوب خدا باشند چون (إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ) (31) مسجد رجالی دارد که می‌خواهند پاک بشوند طهارت راه است کسی که در قلبش کینه‌ی مؤمن است چنین کسی بسته است، راه محبت را طی نکرد. زیرا نباید در قلب مسلمان کینه‌ی مسلمان دیگر باشد (وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا) (32)
اما محبت حق و محبت صدق این است که انسان راه خدا را طی کند. فرمود: (إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی) (33) تابع من باشید رسول الله بالا رفت به امتش فرمود: تعالوا، شما هم بالا بیائید. اگر در یک سطح باشند نمی‌گویند تعال می‌گویند الی. آنکه در سینه‌ی کوه است به کسی که در دامنه‌ی کوه است می‌گوید تعال: بالا بیا. معمولاً مردم قراء و قصبات در سینه‌ی کوه خانه می‌ساختند و دشت پهن و هموار را برای کشت و مزرعه آماده می‌کردند. بچه‌ها صبح از خانه به این دشت‌ها می‌آمدند یا برای کار یا برای بازی، شامگاه که می‌شد اولیای این اطفال از سینه‌ی کوه داد می‌کشیدند و به بچه‌ها می‌گفتند تعالوا تعالوا بالا بیایید، آنکه بالاست به آنکه پایین است می‌گوید تعال یعنی بالا بیا. استاد به شاگردش می‌گوید تعال بالا بیا. امام به امت می‌گوید تعالوا بالا بیایید طبق بیان قرآن پیامبر به امت فرمود تعالوا: بالا بیایید، پائین نباشید، پایین بودن سهل است (فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ) (34) رسول اکرم این کتل‌ها را طی کرده است از بالا می‌گوید این کتل‌ها را طی کنید و بپیمائید چرا بالا نمی‌آیید؟ (تَعَالَوْا إِلَى‏ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَكُمْ) (35) و آن قله، قله‌ی توحید است و در دشت شرک نباشید. آن قله، قله‌ی نبوت است در دشت الحاد و انکار نبوت نباشید (أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ) (36) جز الله به کسی دل نبندیم (الاَ نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً) این‌ها قله‌ی بلند کمال انسانی است، حبیب الله بالای این قله رفته، امت را به دنبال خود دعوت می‌کند و می‌گوید: (تَعَالَوْا إِلَى‏ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ) توحید عبادی، قله‌ی رفیع است که امت باید این قله را طی کند و نیز (الاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً) توحید ربوبی هم قله‌ی رفیع کمال انسانیت است. امیدوارم بهترین محبت که محبت خداست در دل‌های ما احیاء شود اللهم ارزقنا حلاوة ذکرک (من ذا الذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا) (37) و خدا این محبت را در دل‌های همه به بهترین وجه قرار بدهد و هیچ محبوبی جز خودش برای ما ارج و ارزشی نداشته باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ی احزاب، آیه‌ی 4.
2. سوره‌ی سباء، آیه‌ی 49.
3. اصول کافی، باب حب الدنیا.
4 و 5. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 165.
6. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 31.
7. شرح اشارات، خواجه نصیر طوسی.
8. سوره‌ی توبه، آیات 4 و 7.
9. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 222.
10. سوره‌ی صف، آیه‌ی 4.
11. صحیفه‌ی سجادیه، دعای اول (تحمید).
12. صحیفه‌ی سجادیه، دعای چهل و چهارم (دعای دخول ماه مبارک رمضان).
13. سوره‌ی توبه، آیه‌ی 24.
14 و 15 و 16 و 17 و 18. سوره‌ی توبه، آیه‌ی 24.
19 و 20. سوره‌ی مجادله، آیات 20 و 21.
21 و 22 و 23. سوره‌ی مجادله، آیات 21 و 22.
24. سوره‌ی احزاب، آیه‌ی 4.
25. سوره‌ی مجادله، آیه‌ی 22.
26. سوره‌ی مجادله، آیه‌ی 22.
27 و 28. سوره‌ی مجادله، آیه‌ی 22.
29. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 31.
30. سوره‌ی توبه، آیه‌ی 108.
31. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 222.
32. سوره‌ی حشر، آیه‌ی 10.
33. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 31.
34. سوره‌ی بلد، آیه‌ی 11.
35 و 36. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 64.
37. مناجاة المحبین، از مناجات‌های خمسة عشر.

منبع مقاله :
جوادی آملی، عبدالّه؛ (1366)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 2)، بی‌جا، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم